26
رسول حسن زاده، پژوهشگر حوزه معنویت گرایی

مصاحبه؛ آسیب‌ها و چالش‌های جریانات معنوی نوظهور

  • کد خبر : 6334
  • 04 دی 1399 - 13:40
مصاحبه؛ آسیب‌ها و چالش‌های جریانات معنوی نوظهور
یکی از مهم ترین چالش ها این است که این ها حامی جریان استکبار هستند یعنی آموزه های این ها  انسان را سر سپرده جریان های استکباری می کند. کسی که وارد این جریان می شود و دیگر آن غیرت انقلابی را ندارند

بهداشت معنوی؛ حجت الاسلام و المسلمین رسول حسن زاده، پژوهشگر و استاد حوزه معنویت گرایی، مصاحبه ای را با سایت بصائر درباره چالش ها و خطرات جریانات معنوی نوظهور انجام داده است. در ادامه این مصاحبه تقدیم شما خوانندگان عزیز می‌گردد.

در حال حاضر، مهمترین خطرات و چالش های جریان های نوظهور در عرصه معنویت را در چه مواردی می دانید؟

ما اگر بخواهیم چالش ها را لیست کنیم و آسیب ها را بگوییم اولین آسیبی که این جریان دارد آسیب به شکل دین داری است. این افراد اصلا با دین داری مخالف اند اگر چه رویکرد محافظه کارانه دارند شاید شما به آن شکل نبینید که این ها ضد دین اند؛ در ظاهر حرف درباره خدا حرف می زنند آن الحادی که جریان های کمونیستی و مارکسیستی داشتند اینها شادی ظاهر نکنند. ولی این ها الحادشان خیلی خفی است. و شرک هایشان در لفافه هایی بیان می شود مثلا دیپاک چوپرا کتابی دارند «چگونه خدا را بشناسیم» آن جا دیدگاه های مختلف شرک آلودی را در مورد خدا طرح می کند. تا جایی که خدا تبدیل به یک پدیده ذهنی می شود؛ و یا در کتاب «گفتگو با خدا» آقای دونالد والش هم این طور است. و در کتاب های متعددی که این نویسندگان دارند اولین چالش است که این ها با اصل دین داری مخالف هستند و می گویند: دین عصرجدید آن دین های سنتی مثل دین اسلام نمی توانند باشند که یک چارچوبی  و شریعتی و اخلاقیاتی برای خود دارند، و ما نیاز به بدیلی برای ارائه به جای دین داریم : معنویت. به همین خاطر اسمش را SPNR می گذارند که: «من معنوی هستم اما دین دار نیستم» معنی می‌دهد.

این ها اولین چیزی را که کنار می گذازند دین است.پس توجه داشته باشید اولین چالش ما این است که این جریان یک جریان ضد دین است. در ذیل این چالش، چالش های اعتقادی  از هستی شناسی و فرجام شناسی گرفته اند. این ها نسبت به خدا باورهای شرک آلود دارند، نسبت به معاد قائل به کارما هستند، و نسبت به پیامبر قائل به پیروی از ندای درون هستند.

چالش های اعتقادی چالش های مهمی هستند اما در این جریان ها چالش های اجتماعی هم وجود دارند؛ شدیدا در اجتماع فعال هستند در حرکت های خیرخواهانه اجتماعی  خیلی ها را جذب می کنند. همین فعالیت هایشان باعث شده که خیلی ها فریب بخورند اما این فعالیت ها بیشتر برای جذب هستند و نیت خیر خواهانه ای واقعا وجود ندارد بلکه چالش های عجیبی هم ایجاد کرده که انشاءالله در فرصتی مفصلی در این مورد بحث خواهیم کرد.

این ها با اصل بحث خانواده مخالف اند، آن گروه های دسته جمعی که این ها دارند به صورت تورهای معنوی، کلاس های شادی و موفقیت این شکلی برگزار می کنند خیلی چالش های بسیاری دارند و یا چالش های اخلاقی در این جریان وجود دارد که قابل تامل است. یکی از مهم ترین چالش ها این است که این ها حامی جریان استکبار هستند یعنی آموزه های این ها  انسان را سر سپرده جریان های استکباری می کند. کسی که وارد این جریان می شود و دیگر آن غیرت انقلابی را ندارند حساسیت های دینی خودش را انقلابی خودش و غیرت دینی خودش را از دست می دهد، و هیچ کاری ندارند که شیعیان عراقی چه بلایی بر سرشان می آیند و چه جنایت هایی برای مسلمانان دارند انجام می دهند و آدم سر به زیری برای خودشان تربیت می کنند با آموزه های یوگا و مدیتیشن و از این دست آموزه ها….

یکی دیگر از چالش های قابل تامل این جریان، چالش با علم است. این جریان ها ظاهر علمی دارند اما از مباحث شبه علمی استفاده می کنند و همه چیز را به هم میریزند که ان شاءالله در این مورد هم بحث می کنیم.

قانون جذب، از جمله موارد کلیدی در شبه معنویت ها است. آیا می توان قانون جذب را یک مساله علمی قلمداد کرد؟

در مورد قانون جذب، یکی از باورهای اساسی جنبش تفکر نوین، جنبش عصر جدیده امثال ویلیام جیمز و رالف والدو امرسون و ناپلئون هیل در سیر همین مسمریزم ریشه اش در همان جریان نفکر نوین است یعنی ما نمی توانیم این باور را هم جدا کنیم یک باوری هم پیوسته، شبکه ای از آموزه ها و حرف ها است با نام قانون جذب (Law of Attraction) را این ها اسم قانون می گذارند، وقتی اسم قانون می آید خیلی بحث ها پیش می آید خود دانشمندان غربی می آیند این را به عنوان یکی از چالش های اساسی نقد می کنند و به عنوان شبه علم (Pseudoscience) علمی نمی دانند. به صرف فکر کردن قرار نیست موفقیتی حاصل شود به خصوص ادعایی که در انسان بتواند یک انگیزه ایجاد کند از قدیم بوده است.

یک بحثی هست که با قانون جذب این ها ادعا می کنند که شما نمی توانید به هر چه که فکر و یا خیال می کنید برسید، با چند تاکتیک بیلبورد و تابلو کائنات و از این چیز ها….

خود غربی ها هم می آیند و واکنش نشان می دهند شخصی هست به نام میشل گلدبرگ می گوید:

این خیلی خطرناک است که شما واقعا مشکلات را نبینید یعنی کسانی که می آیند و قانون جذب را تبلیغ می کنند، یکسری خوش خیالی و خوش بینی را روی این ها القا می کنند و این باعث میشود که این ها واقعیات را نبینند؛ و چاله های زندگی را ببینند و این باعث به خطر افتادن این افراد می شود. مثلا :

دنیلو سمینول می گوید:« این یک آخر الزمانه است برای ما که شما بیایید و یک رابطه آهنربایی راز آلود برقرار کنید با فیزیک کوانتوم که این ها عوام فریبانه است، یعنی چه با فیزیک می شود ارتباط عملکردی ذهنی ایجاد کرد؟ این ها بیشتر توهم است تا قانون».

این در حالیست که همین غربی ها این قضیه را مطرح می کنند. یا مثلا: گابریل اوتینگن کتابی دارد در این مورد نوشته و این جریان را نقد می کند.

قانون جذب مبتنی بر یک دیدگاه است که ما تا زمانی که تفکر نوین را نشناسیم قانون جذب را نمی شناسیم این ها جهان را به کل به هم پیوسته می دانند. باید دیدگاه هستی شناسی شان را ما در همین دوره تحلیل کنیم این ها می گویند جهان به شکل یک شبکه به هم پیوسته است هر کجا تمرکز کنید در بقیه تاثیر می گذارد به همین دلیل این ها می آیند و می گویند:

«من به جای این که در بیرون تاثیر بگذارم در خودم تغییر ایجاد می کنم، من به عنوان بخشی از کل (یعنی از دید گاه پانتئیسم) وحدت وجودی من با تغییر در خودم می توانم تمام کائنات را تغییر بدهم »

این ها ریشه در آن دیدگاه هستی شناسانه دارد؛ این هستی شناسی مبتنی بر این نیست که جهان غیب را به رسمیت بشناسد. درست است که قانون جذب به صورت خیلی شفاف در کتاب the secret  خانم راندا برن نوشته شده اما این راز منظور عالم غیب نیست، این جا راز اون ناشناخته ای است که این معلمان معنوی عصر جدید امثال راندا برن، وین دایر، دبی فورد، و لوییس… این ها قرار است  برای ما این راز را کشف کنند و این هدیه را به بشریت بدهند جالب اینجاست که این ها ادعا می کنند که این رازی است که حتی پیامبران هم به پیروانشان نگفتن ولی ما می خواهیم این راز را بگودیم.

دیگر در هستی غیبی نیست و این ها غیب را انکار می کنند می کنند. یومنون بالغیبی وجود ندارد، آن غیبی که ما قائلیم به عالم معود و روح به ملائکه و اینها نیست این ها همون قانون هایی است که ما در اون کل به هم پیوسته شما با تامل در درون خودت با تمرکز،تفکر،مدیتیشن، یوگا، و مانترا می توانی این راز ها را در خودت کشف کنی!!.

این یک نکته بود که ما اگر بخواهیم تحلیل ایدئولوژیک انجام بدهیم اما بیشتر غربی ها آمده اند این جریان را از یک باب دیگه ای نقد کرده اند آن هم از باب اینکه امثال قانون جذب، و کتاب راز بیشتر در خدمت نظام سرمایه داری قرار گرفته است که تجارتشان یک کمی بهتر می شود مثلا:

شخصی به نام لیندا اوتل و پل هیلاس و امثال اینها مقالات و کتاب های متعددی نوشته اند در نقد همین جریان ها امثال راز باعث شده غربی ها از این راه پول در بیاورند، چه طور که این تجربه را ما در کشور خودمان هم داشتیم؟

بازاریابی های شبکه ای و جریان های گلدکوئیستی جریان های مختلف بازاریابی می آمدند با ایجاد توهماتی که در ذهن جوان ها ایجاد می کردند؛ شما باید به آرزوهای بزرگ فکر کنید شما می توانید یک شبه به خواسته هایتان برسید و یک توهم عجیب و غریب در مخاطبینشان ایجاد می کردند و این ها را در خواب و خیال نگه می داشتند تا به اهداف خود برسند، برای کلاسشان هم یک عالمه پول می گرفتند و این ها بیشتر برای تجاری کردن و آن نگاه های دنیا گراست که از این نوع مباحث بهره می گیرند. این نوع مباحث جذابیت خاص خودشان را دارند که حالا این را در تحلیل های تفصیلی ان شاءالله می پردازیم.

وجه تمایز شبه معنویت های روانشناختی با علم روانشناسی در چیست؟

اما در مورد وجه تمایز شبه معنویات رواشناختی و با علم روانشناسی در این بحث هایی که گذرا مطرح کردم نکاتی گفتم اما اگر بخواهیم وجه تمایز بگوییم، وجه تمایز زیاد است! چون این جریان ها را به عنوان مثال پاک سایلوجی می گوید :

«معمولا کسانی نیستند که علم روانشناسی بلد باشند این ها آدم هایی هستند که از روانشناسی بهره می گیرند ولی با ادعاها شهودی فلسفی و معنوی از این چیز ها ، ممکن هست بین شان روانشناس هم باشند؛ یک نکته هست این روانشناسی که این ها مطرح می کنند بیشتر روانشناسی انگیزشی است؛ بیشتر مبتنی بر یک سری مباحث انگیختگی و مثبت اندیشی است.

این مباحث روانشناسی برای خودش تکنیک های خاص خودش را دارد.

خب یک تفاوت هایی این جا هست؛ یک نکته کلی عرض کنم: این طوری نیست که ارتباطش کامل بریده باشد در هر صورت علوم انسانی غربی خودش عامل ایجاد کننده این فرهنگ ها غلط است؛ در خود روانشناسی غربی همان شکل علمی اش زمینه ساز نمود و بروز این نوع شبه معنویات روانشناختی است مثلا ما جریانی به نام یونگ داریم که بسیاری از مدعیان معنویت حرف های زیادی از یونگ نقل می کنند.یونگ شاگرد فروید بوده ، کسی که در زمینه معنویت و روانشناسی خیلی حرف زده و یا مثلا مزلو خود شکوفایی معنوی را مطرح می کند.

خیلی از این روانشناسان خودشان در شکل گیری این دیدگاه ها بی تاثیر نبودند؛ ویلیام جیمز یک روانشناس است که بنیان گذار تفکر نوین است. ببینید همین علم روانشناسی یک جاهایی کمک کرد به نمود و بروز این جریان ها به خصوص روانشناسی فرافردی یا روانشناسی وجودی که ما  چهار موج رواشناسی داریم این ها کمک کرده اما این جریانی که تو بازار به اسم روانشناسی است، به این روانشناسی ، روانشناسی بازاری می گویند.

روانشناسی عامیانه، عوامانه می گویند که این دیگر خیلی معنایش فرق می کند با اون علم روانشناسی و این ها هم باز هم جای بحث علمی دارد که با این نیاز به کلاس دارد.

لینک کوتاه : https://behdashtemanavi.com/?p=6334
  • 818 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت، در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.