به گزارش بهداشت معنوی، راجنیش چاندرا موهان در سال ۱۹۳۱ در شهری کوچک بنام کاچوارا در هند مرکزی به دنیا آمد. وی در اواخر حیاتش نام خود را به اشو تغییر داد. مذهب والدین او جینیسم بود. اگرچه اشو در تمام طول عمرش خود را به هیچ دین و فرقه مذهبی وابسته نمیدانست .
راجنیش درجه فوق لیسانس خود را در رشته فلسفه از دانشگاه سوگار اخذ نمود. او به مدت ۹ سال مشغول تدریس فلسفه در دانشگاه جبالپور بود و به طور هم زمان به عنوان یک استاد مذهبی فعالیت میکرد. او در سال ۱۹۶۶ تدریس را کنار گذاشت و تمام توجهش را به تربیت مریدانش و همچنین سخنرانیهای خود معطوف ساخت .
در سال ۱۹۷۴ اشو به سمت شهر پونا در جنوب بمبئی مهاجرت نمود. گروههای مخالف ادعا میکنند که این تصمیم به دلیل افزایش مخالفتهای عمومی در بمبئی بر علیه وی اتخاذ شد .
در سال 1979 اشو از هجرتش به عنوان حرکتی جهت نسل بشر نام برد. او گفته بود: «اگر ما نتوانیم در ۲۰سال آینده انسان نوینی خلق کنیم، انسانیت هیچ آیندهای نخواهد داشت .فقط زمانی میتوانیم جلوی خودکشی همگانی را بگیریم که انسان جدیدی بیافرینیم.»
اشو با فرقه های سری بسیاری در تماس بوده ولی تنها سه نفر به نام های “ماگا بابا” ، “پاگال بابا” و “ماستا بابا” در او تاثیر گذارده است.
چنان که از سخنان اشو بر می آید او دارای شخصیتی بسیار متکبر و مغرور بود. او در جایی خود را استاد استادان و مرشد مرشدان می خواند. در تعبیر دیگر، به طور ضمنی خود را حتی بالاتر از مسیح (ع) می داند : «یافتن من پشت این صف طولانی کاری دشوار است، من تنها کافی هستم. همانطور که وقتی مسیح بود، وقتی با من هستی، مرشد کافی است و اساساً تو با من هستی. برای من نیازی نیست مسیح یا بودا یا دیگری را واسطه کنی.»
او همچنین مانند موسی (ع) ده فرمان صادر کرده است که نشان از تاثیر پذیری او از یهودیت است.
او یکسری آموزشهای روحانی تلفیقی را ارائه کرد که ترکیبی بود از هندوئیسم، جینیسم، ذن، بودیسم، تائویسم، مسیحیت، فلسفه یونان قدیم، بسیاری از عقاید و رسوم مذهبی و فلسفی، روانشناسی، روشهای جدید درمانی مدیتیشن و غیره… .
در سال ۱۹۸۰ او توسط یک هندوی بنیانگرا در یکی از سخنرانیهای صبحگاهیش با چاقو هدف حمله قرار گرفت. به دلیل بیکفایتی پلیس این تروریست تبرئه شد. درسال ۱۹۸۱ او با بیمیلی هندوستان را به دلیل درمان بیماری و برخورداری از امکانات پزشکی پیشرفته ترک کرد و راهی آمریکا شد .
دشمنی اشو با خدا !
«اگر خدایی وجود داشت یاد میدادم که چطور او را بکشید! زیرا با وجود خدا زندگی غیرممکن میشد.» (اشو_توطئهای به نام خدا) این سخن اشو به شکلی غیر مستقیم رازهای ناگفتهی یک آتئیست را فاش میکند. همانطور که میبینید یک بیخدا به دنبال حقیقت نیست؛ بلکه میخواهد به هر قیمتی که شده خدا وجود نداشته باشد! برای آنها مهم نیست که آیا واقعا خدا وجود دارد یا نه؟ اکثر آتئیستها به این دلیل به خدا و دین کافر میشوند که به لحاظ روانی با خدا و دینمداری در جنگ و ستیز هستند. چون به نوعی از تکبر و خودپرستی درونی مبتلا هستند، هضم این قضیه که وجودی برتر از آنها هست که باید او را پرستش کنند برایشان نفرت انگیز است! به همین خاطر با تمام وجود با خداوند به جنگ و ستیز میافتند و بر طبق اعتراف این ملحد اگر میتوانستند خدا را هم میکشتند!
وگرنه چرا اشو باید کشتن خدا را آموزش دهد؟ آن هم خدایی که تمام مذاهب الهی و عارفان اینچنین به نیکی از آن یاد کرده و آن را به رحمانیت و عشق و مجازاتگر ستمکاران و دروغگویان و تهمت زنان و … میشناسند. اگر چنین خدایی وجود داشته باشد به جای بندگی او به فکر کشتنش خواهیم بود؟ آیا یک انسان سالم چنین نگرشی دارد؟
اگر به گفتهها و سخنان دیگر کافران رجوع کنید میبینید که با همین نفرت و بلکه بدتر از آن دربارهی خداوند و دین اظهار نظر میکنند … البته عدهی اندکی نیز در این بین مستثنا هستند.
آموزش جنسی به کودکان
«آنچه مورد نیاز است، آموزش جنسی به کودکان است.« (گلچینی از سخنان اشو، ص۱۴) آموزش و شرح مسائل جنسی زودتر از سن ازدواج، موجب درگیری ذهن کودک و در نتیجه، سبب افزایش فساد جنسی، روسپیگری (و در آینده) از هم فروپاشی خانوادهها، افزایش آمار تجاوزات، افزایش کودکان بی سر پرست و … خواهد شد.
جناب اشو! لطفا دیگر دست از سر کودکان بردارید! لطفا دیگر کودکان را به افکار منحرف جنسی خود فاسد نکنید. همینکه در کمون شما زنان به فاحشگی روی آورده و مردان و زنان در روز، گاه نزدیک به ده بار مراقبت میکردهاند کافی است! همینکه دست پروردههای شما خانواده و تمام زن و بچهشان را برای هوسرانی ها رها کرده و در بیشرمی تمام به سکس آزاد روی میآورند خود فاجعهی بزرگی است. لطفا این منجلاب را بیشتر از این هم نزنید و بگذارید حداقل کودکان در دنیای پاک و صادق خود باقی بمانند.
ایدهآل انسان از منظر اشو: حیوان باشید!
«وقتی شما دست به انتخاب میزنید، در واقع چیزی را سرکوب میکنید. ولی حیوان انتخاب نمیکند، برای او در مقابل هر پیشامدی تنها هرچه پیش آید خوش آید مطرح است. حیوان خیلی راحت همه چیز را میپذیرد، او از انتخاب چیزی نمیداند . یک صوفی هم همین کار را میکند، او از انتخاب چیزی سر در نمیآورد.« ( آواز سکوت ، ص۱۰)
تشویق جوانان به مصرف مواد مخدر در عرفان اشو LSD .ماده ی مخدر نیست، داروست !
«و اگر ما واقعا بخواهیم مردم توسط مواد مخدر و الکل از بین نروند ، قادریم داروهایی با ترکیبات شبیه ” ال اس دی ” بسازیم که اثرات بد و مخرب آن را هم نداشته باشد. آنگاه دیگر نیازی به منع نیست داروها از جنبهای میتوانند کمک بسیار خوبی برای سلامت باشند؛ برای رفع افسردگیهای مزمن؛ برای خواب بهتر؛ برای اشتهای بهتر … همه کار میتوان کرد، ولی ما به سبب ذهنیت قدیمیمان همچنان میکوشیم ممنوعیتهای قدیم و احمقانه را اجرا کنیم.(اشو_عصیان گر)
همانطور که کریستوفر در مقالهاش اشاره کرد، اشو برای تسکین درد بیماریهای جسمیاش به مادهی مخدر والیوم روی آورد و برای تسکین همین دردها معتاد شد. سپس یک بار در عمرش، به جای والیوم، از LSD استفاده کرد .
شما نمیتوانید انسانی را برده سازید مگر آنکه او را وادار کنید احساس گناه کند. احساس گناه نیرنگی است که با آن میتوان هر کسی را به بردگی گرفت. – اشو –
این حرف هم درست است و هم غلط! بله، برخی از شیادان سعی میکنند وجدان و احساسات آدمی و خوب و بد را در جهت منافع خودشان قرار دهند و انسانها را اینگونه به بردگی بگیرند. اما آیا همهی آدمها اینگونه هستند؟ خیر، انسانهای زیادی صرفا میخواهند ما زندگی بهتری داشته باشیم.
نویسنده: امینی – کارشناس عرفان های نوظهور