بهداشت معنوی؛ معروف است که دیر زمانی استعمار بریتانی مدعی بود که آفتاب هرگز در سرزمینهای پادشاهی بریتانیا غروب نمیکند.
با گذشت زمان و پیچیدهتر شدن معادلات سلطهگر و سلطهپذیر (یا به قول امام راحل مستکبر و مستضعف) و پیدایش اندیشه انتقادی به این رابطه در میان نخبگان فکری و ابزاری سرزمینهای تحت سلطه، استعمارگران متوجه شدند که فتوحات مبتنی بر خاک دیگر نمیتواند بدون مقاومت از سوی عناصر تاثیرگذار بومی باقی مانده و باید ماهیت استعمار سرزمینی تغییر کند تا بتواند پایداری خود را حفظ کند.
در همین راستا به موازات خروج ارتشهای استعمارگر از کشورهای تحت سلطه تغییر زبان به عنوان ابزاری برای حفظ تسلط سرزمینی در مستعمره پی گرفته شد. اینچنین است که وقتی به هند نگاه میکنیم گویی همچنان رد چکمههای سربازان انگلیسی را در آن میبینیم البته نه بر خاک بلکه بر فکرهای آن سرزمین.
آموزش زبان استعمارگران ناخواسته مضامین فرهنگی آنان را در میان بومیان تثبیت کرده و با تبدیل شدن «یادگیری زبان استعمارگر» به یک ارزش، هیمنه و کاریزمای آنان را در اذهان سرزمینهای تحت استعمار تقویت میکرد به طوریکه افراد احساس میکردند بدون این زبان چیزی کم دارند و پس از یادگیری این زبان اکنون باید تلاش کنند تا فرهنگ مالکان زبان را که مانند زبان دارای قداست و قدرت بیشتری به نسبت فرهنگ بومی خودشان است را در خود نهادینه کنند تا به قول آن نویسنده معروف از سر تا پای فرنگی شوند.
از سویی آموزش زبان به مردمان سرزمینهای تحت استعمار با رضایت و هزینه خودشان ارتباط ماموران استعمار با آنان را آسان و کم هزینه کرده و همچنین فرآیند انتقال فرهنگ از طریق کتب نویسندگان سلطهگران را نیز تسهیل میکرد.
تمامی استعمارگران از بریتانیایی گرفته تا آلمانی و فرانسوی این برنامه را به طور جدی پیش گرفتند که البته انگلیسیها در آن موفقتر بودند.
پس از موفقیت برنامه آموزش زبان، اکنون جریان سلطه جهانی در تلاش است تا گام جدیتری در همگامسازی کشورهای جهان با خود بردارد تا از این طریق بتواند سلطه خود را تقویت کند.
آموزههای معنوی «عصر جدید» و «تفکر نوین» در همین راستا قابل توضیح هستند. در این آموزهها تلاش میشود که تمامی مفاهیم معنوی در تمامی ادیان با واژگان مشترک توضیح داده شود. واژگانی همچون «انرژی مثبت»، «آگاهی»، «شعور کیهانی» و… که به راحتی به جای مفاهیمی همچون دعا، خدا، عبادت و… مینشینند و برداشتی یکسان را به همه مخابره میکنند.
در حقیقت با خالی شدن مفاهیم دینی از معانی حقیقی خود پدیده «همه حق پنداری» رواج پیدا کرده و احساس برتری اندیشههای دینی حقیقی مانند اسلام در میان پیروان آن دین از بین میرود. علیرغم ظاهر زیبای این پدیده، اما در باطن پروژه همگامسازی جریان استعمار جهت از بین رفتن تمامی چالشهای فرهنگی بسط لیبرالیسم اقتصادی و بازتولید مفهوم استعمار در شکل جدید آن اتفاق میافتد.
این پروژه یک روی دیگر هم دارد که هدف آن تطهیر چهره استعمار از جنایات گذشته، حال و آینده است. در آموزههای معنوی عصر جدید و تفکر نوین شما باید مفهوم «تناسخ» را نیز بپذیرد. مطابق با آموزه تناسخ هرآنچه که شما هستید نتیجه زندگی پیشینی شما است. اگر فقیر، مظلوم و تحت ستم به این دلیل است که در زندگی قبلی خود انسان بدی بودید، پس صبر پیشه کنید و اعتراضی نکنید تا در این شرایط گناهان گذشته شما پاک شود و در تولد دوباره خوشبخت باشید. اکنون ظلمهای صورت گرفته توسط استعمارگران در طول تاریخ توجیه شد؟ یا نیاز به توضیح بیشتری هست؟
صبر کنید! پروژه همگامسازی روی دیگری هم دارد که هدف آن عقیم کردن تفکر انتقادی در ذهن شماست البته با کمک «قانون جذب»! یکی دیگر از مفاهیم آموزههای معنوی عصر جدید و تفکر نوین قانون جذب است. مطابق با آموزه قانون جذب به هر چه که بیاندیشید همان به سوی شما جذب میشود اندیشه خوب، خوبی میآورد و اندیشه بد، بدی. اگر برای دیگران آرزوی مرگ کنید چون به شما ظلم کردهاند (که البته ظلم آنها با تناسخ توجیه شد)، عملا شما بدیها را به خود جذب کردهاید و هر اتفاق ناگواری که برای شما رخ دهد نتیجه این جذب و در نتیجه تفکر بیمار خودتان است.
پروژه «همگامسازی فرهنگی» از طریق آموزههای معنوی عصر جدید و تفکر نوین با سه هدف ذکر شده در بالا یعنی «برطرفسازی موانع فرهنگی توسعه لیبرالیسم اقتصادی»، «تطهیر چهره استعمار» و «مرگ تفکر انتقادی در میان نخبگان فکری و ابزاری کشورهای تحت استعمار» با قدرت در حال پیشروی است. اما باید یادآور شد که آنچه که در بالا ذکر شده است تنها مربوط به ابعاد سیاسی-اقتصادی ترویج آموزهای معنوی مذکور در جهان است. در این متن طبیعتا ابعاد الاهیاتی و معنوی آن مغفول مانده است که آن هم جای تامل دارد.
نویسنده: امین رضایی نژاد